زمان است که تغییر را معنا می کند و عنصر فراموشی نیز همچو یک مصلح ناب، زندگی را برای بشر قابل تحمل تر می نماید
این تجربه های تلخ است که باعث شده تا بخشیدن برای ما راحت تر از قبل گردد.
آری
بخشیدم، فراموش کردم و تغییر را از امروز آغاز نمودم.
امید به پایانی که در همین نزدیکی است.
پی نوشت:
۱- نمی دونم چی شد که بعد مدت ها اومدم اینجا یه چند خطی نوشتم
۲- اگر توی این چند سال باعث دلخوریتون شدم حلالم کنید همین
۳- التماس دعا
پی نوشت :
1- سلام به همه، روزای کوتاه پاییزیتون بهخیر و شبهای بلندش آرام
2- بعد از مدتها وقت شد تا سین مثل. رو به روز کنم، با گسترش روزافزون سیستم های ارتباطی وب2 هنوز هم وبلاگ نویسی عالمی دارد
3- توی این چند هفته اخیر فیلم های خوبی مثل بوی گندم و متروپل رو دیدم
4- شاید از این به بعد وقت بیشتری برای وبلاگ بذارم پس اگر عمری بود با دست پر برمی گردم.
پی نوشت :
اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد
بگذریم که فایده ای هم ندارد
باز بهانه ای پیش اومد تا یک بار دیگه سین مثل . رو به روز کنم ، سنگ صبوری که نه سال گذشته را بدون هیچ چشم داشتی پذیرای بسیاری از ناگفته های من بودهاست. امروز آخرین روز فروردین ماه است نمی دانم این آغاز 28 سالگی را باید جشن گرفته یا به عزای عمر رفته به سوگ بشینم. عمری که پر بود از تلخی و شیرینی توامان که البته کفه تلخی آن علی الخصوص در این یک دهه اخیر بیشتر سنگینی میکرد. همیشه سعی ام بر این بوده تا کسی از من رنجد و شعونات اخلاقی و اجتماعی را رعایت کرده و بد زبانی نکنم و تا جایی که در توانم هست بدون توقع به دوستان کمک کنم اما دریغ که صفت دوست سالهاست که از دایره المعارف فارسی حذف گردیده و آنان به گرگ صفتانی در لباس میش تبدیل شدهاند که فقط آن زمانی که کارشان گیر میکند و نیاز به کمک تو دارند سر و کله شان پیدا میشود .
این روزها حالم خوش نیست، از همه کس و همه چیز دلگیرم ، امیدی هم به آینده نداشته و راضیم به مرگ
از همه کسانی که به نحوی با من آشنایی داشته و در این سالهای عمر بیمایه فطیر، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته حق الناسی بر گردن من دارند و از جانب من ظلمی بر آنان روا شده عاجزانه طلب حلالیت دارم.
هم اکنون نیازمند بخشش شمائیم.
پی نوشت :
درباره این سایت