•••๑๑๑ سین مثل ... سه نقطه ๑๑๑•••



همیشه جای شکرش هست
همه چی مون از این که هست
می تونست بدترم باشه

توی اولین روزهای سال ۹۹ به خاطر همه اون چیزهایی که خدا بهم داده شاکرم
شکر به خاطر همه چیز
لطفش همیشه و همه جا همراهم بوده

ایشالله که سال جدید سالی برای تغییر و تحول و جهش باشه

با آرزوی سلامتی برای همه




این روزا خیلی خسته ام خیلی
آدم از اون چیزی که فکرش رو  کنید تنهاتره
واژه دوست دیگه خیلی وقته که برام یه واژه غریبه
آدم های دور و برتون رو اگه نگاه کنید می بینید که هر کسی فقط به فکر منافع خودشه
دیگه طاقت بار سنگین مشکلاتی که به سمتم هجوم میارن رو ندارم
هر روز ظهور یه مشکل جدید
خدایا خودت ختم به خیر کن
تنها دلخوشیم این روزا فقط چند ساعتی و به دور از هیاهوها خوابیدنه
هر چی با خودم کلنجار میرم که گذر زمان همه چیزو حل می کنه فایده ای نداره
خسته ام خسته
زود عصبی میشم
سر چیزای الکی
بحث با ارباب رجوع، وکیل، کارشناس
سر و کله زدن با سربازها

خدااااااااااا
بسه دیگه
طاقت مشکلات جدید ندارم

میشه


زمان است که تغییر را معنا می کند و عنصر فراموشی نیز همچو یک مصلح ناب، زندگی را برای بشر قابل تحمل تر می نماید

این تجربه های تلخ است که باعث شده تا بخشیدن برای ما راحت تر از قبل گردد.

آری

بخشیدم، فراموش کردم و تغییر را از امروز آغاز نمودم.

امید به پایانی که در همین نزدیکی است.


پی نوشت:

۱- نمی دونم چی شد که بعد مدت ها اومدم اینجا یه چند خطی نوشتم

۲- اگر توی این چند سال باعث دلخوریتون شدم حلالم کنید همین

۳- التماس دعا


کاش آن سپیده دم زیبا ، عید نبود
و من هم رهسپار دیار تو .
کاش ایران و قبرس را
جدالی نبود و جادوگر خاموش
صدای در است و خیابان هم شلوغ
پدرت نیز دخول کرد و ویراج داد
حالِ مرا وارد پذیرایی کرد
آن زمانی که نگاهم به نگاهش خشکید
مرا به ترک مرکبش آرام گرفت
و لبانم تکان همانی که ، گون از نسیم پرسید
تق تق و ما که داخل شده بودیم
آری جعبه ی روشن و صدای خیابانی
تو که فوتبال نگاه نمی کردی پس چرا؟
حدود دو ساعت کنار من و تخمه ی کدو بودی؟
لوکیشن عوض شد
خانه تاریک و سکوت هم مهمان است
صدایی که می پیچد و تنی که می لرزد
طبع من نیز بعد اشکم روان بودو
قصه ی یاسمن ، قصه ی آخر شد
لوکیشن عوض شد
عرش خدا به لرزه درآمدو
من نیز خندیدم
و چه زیبا بود
نگاه خیره سر شبگرد سیاه
به دست های خالی و دهانی پر
لوکیشن عوض شد.
تو را من گرم دیدم
اندکی شکر پاشید
خنده ای که پیش از تو
در صدای سکوت خیابان می آمد.

شهریور 86


پی نوشت :
1- سلام به همه
2- وقتی سین مثل . به روز میشه این یعنی که چه خوشتون بیاد چه نیاد زنده ام و هنوز هم نفس می کشم
3- یکی از خوبی های وبلاگ نویسی اینه که توی این دوره زمونه ای که همش کارمون شده کپی و پیست مطالب تکراری و اکثراً بی محتوا اون هم توی شبکه های اجتماعی موبایلی، یه کم هم خودمون مولف باشیم و سلول های خاکستری آکبند شده رو به کار بگیریم
4-  این روزها درگیر پروپزال ارشدم
5- فیلم 13 هومن سیدی هم که اخیرآ وارد شبکه نمایش خانگی شده پیشنهاد این بارمه ، فیلم خوش ساخت و متفاوتیه ببینید
6- شاد باشید و همیشه سرزنده

حتما شما هم با من موافقید که وضعیت موسیقی این روزهای ایران به شدت بحرانی است مدت هاست که حجم کارها بالا ولی کیفیت به شدت پایین است یادش بخیر همین 15 سال پیش نسلی طلایی توی موسیقی ایران روی کار اومد که هنوز هم که هنوزه کارهاشون شنیدنی است شاخص ترین هاشون شادمهر عقیلی سعید شهروز ناصر عبدالهی محمد اصفهانی فریدون آسرایی و رضا صادقی بودند یه آلبوم تا چند سال هیت بازار بود همه جا میشد اون رو شنید ولی حالا چی؟ دوام یک آلبوم به یک روز هم نمی کشه
ملودی ها کاور و تکراری،  هنرمند هم دایم در حال تکرار خودشه
 
دلم به شدت برای نوار کاست های اون دوران تنگه

پی نوشت:
به دلیل نداشتن اعصاب استثناً پی نوشت نداریم معذرت میخوام

باید هر روز ریشه امید را در زندگی آبیاری کنیم هر چند یقین داشته‌باشیم که  چیزی به خشک شدنش باقی نمانده‌‍است،
 آری ای دوست گذشته و حال و آینده من، زندگی همین است.

پی نوشت :
1- حالا که بعد از چند ماه غیبت دوباره آفتابی شدم  فقط می تونم شرمسار باشم و بس.
2- ممنون از همه اون عزیزانی که به یادم بودند و تولدم رو به هر نحو ممکن تبریک گفتند، خوبی سالگرد تولد اینه که آدم به راحتی می‌تونه دوستانش رو از دوست نماها جدا کنه.
3- اگر عمری بود بر می گردم

خیلی دلم می خواست شهامتش را داشتم
نمی دانم چرا از گفتنش می ترسم
 شاید از رو در رو شدن با آنچه دوست ندارم اتفاق بیفتد واهمه دارم
سردرگمم
.
.
.
واسطه ها همیشه هم ماهیتشان بد نیست شاید واسطه‌گری چاره‌ی حل مشکل باشد

هل من ناصر ینصرنی؟


پی نوشت :

1- سلام به همه، روزای کوتاه پاییزیتون به‌خیر و شب‌های بلندش آرام

2- بعد از مدت‌ها وقت شد تا سین مثل. رو به روز کنم، با گسترش روزافزون سیستم های ارتباطی وب2 هنوز هم وبلاگ نویسی عالمی دارد

3- توی این چند هفته اخیر فیلم های خوبی مثل بوی گندم و متروپل رو دیدم 

4- شاید از این به بعد وقت بیشتری برای وبلاگ بذارم پس اگر عمری بود با دست پر بر‌می گردم.

 
سخت است
یک بلاتکلیفی که ناخواسته به تو تحمیل می شود و همه چیز را آرام آرام از تو می گیرد
فکر،انگیزه،آرامش و آینده‌ی نامعلومت را

ولی کورسویی از امید هنوز روشن است
امید به شهریوری که بالاخره از راه خواهد رسید
شهریوری که می تواند نوید بخش یا یک جغد شوم نحس باشد


پی نوشت :
1- نماز و روزه هاتون قبول،  حلالم کنید.
2- اگر عمری بود شهریور ماه بر می گردم

این یا آن؟
بنی‌بشر از آغاز تاکنون، همواره بر سر دوراهی‌های تصمیم قرار داشته و همیشه نیز از عدم انتخاب گزینه دیگر لطمه می‌خورد و متحمل هزینه فرصت می‌شود، به راستی چرا این گونه است؟ چرا باید در زندگیمان حسرت گذشته را خورده و به آینده نیز به دیده تردید نگاه کنیم؟

پی نوشت:
1- امروز یوم الله 31 فروردین، زادروز من است.
2- از کلیه دوستان، آشنایان و عزیزانی که به هر طریق ممکن زحمت کشیده و 28 سالگی‌ام رو تبریک گفتند سپاسگزارم
3- این هفته دوتا فیلم خوب دیدم "آسمان زرد کم عمق" و "Escape Plan" پیشنهاد می‌کنم که شما هم ببینید.
4- بعضی وقت‌ها یه چیزهایی از این‌ور و اون‌ور از یه سری به اصطلاح دوست می‌شنوی که حالت رو بهم می زنه، از حرف‌هایی که پشت سرت می‌زنن گرفته تا توهین و . واقعاً باید در یه سری از روابط تجدید نظر اساسی بکنم 
5-اگر عمری بود بر می‌گردم.


بعضی وقت ها فکر کردن به بعضی چیزها از نون شب هم برای بعضی آدم‌ها واجب تره،شاید همین فکر کردن های به ظاهر ساده مسیر زندگی فرد رو با یه چرخش 180 درجه‌ای به سمت موفقیت کج کنه یعنی همیشه هم صراط مستقیم جواب نمی‌ده و باید یه جاهایی از یه سری چیزها و ارزش‌ها عدول کرد.
ما آدم ها همیشه چوب عادت ها و خو گرفتن‌هامون رو به بعضی دلبستگی ها می‌خوریم. اصولاً بشر بر پایه احساساتش است که نفس می‌کشه‌، حرکت می‌کنه و در پیچ و خم‌های زندگی قدم بر‌می‌داره.
سعی کنیم این احساسات خاص بشری که می تواند جلوه گر سایر زیبایی های انسانی در ما باشد باعث رنجش دل کسی نگردد به راستی که این دنیای فانی ارزش این دلخوری ها را ندارد.

پی نوشت :
  1. سلام ، حالا که بعد از مدت ها به روز کردم جا داره از تمام عزیزانی که در این مدت به هر طرق ممکن به من ابراز لطف داشتند تشکر کنم.
  2. احتمالاً  دوباره طنز نوشته هایم رو در وبلاگ از سر می‌گیرم به امید اینکه این بار دیگر آن مسائل سابق بر این برای سین مثل . پیش نیاید.
  3. هم گروهی ایران و آرژانتین ، بوسنی و نیجریه را در جام جهانی فوتبال 2014 برزیل به فال نیک گرفته و برخلاف همه، اقدام ایرانی ها در حمله به صفحه مسی ملعون و رانت خوار را ستایش کرده و برای کریستیانو رونالدو عزیز نیز از خداوند متعال عمر با عزت طلب می‌نمایم.
  4. یک هدیه موسیقیایی هم برای تلطیف و شادی روح و روان شما عزیزان پیشکش می کنم به این امید که دانلود نموده و با گوش جان نیوش فرمایید انشاءالله که شادی‌هایتان همیشگی و پر دوام باشد. برای انتخاب آهنگ هم خرده نگیرید همان طور که بارها و بارها گفته‌ام اهل کلاس گذاشتن های الکی نیستم هر کار خوبی از ساسی مانکن گرفته تا استاد بی بدیل موسیقی ایران استاد شجریان عزیز که بشنوم و به دلم بنشیند شفاف و بی پرده آن را عنوان کرده و از چیزی یا کسی ابایی ندارم و سعی می‌کنم با معرفی آن کار، دیگران را نیز در لذت شنیدنش شریک سازم.
  5. اگر عمری باقی بود قطعاً بر می‌گردم
  6. شاد باشید و همیشه سر زنده

این روزها ماه خرداد است، ماهی که برای ما خاطرات تلخ و شیرین دوران تحصیل و فصل امتحاناتش را تداعی می کند،همین هم بهانه ای است تا خاطره ای از دوران دانشجویی و امتحانات پایان ترم خودم رو براتون تعریف کنم :

امتحان زبان انگلیسی داشتم تا دیر وقت با بچه ها درس خوندیم و صبح زود راه افتادیم سمت دانشگاه، دم در سالن خیلی شلوغ بود،با کلی مکافات شماره صندلیم رو از روی کاغذهایی که به دیوار چسبونده بودند پیدا کردم و رفتم داخل ،هنوز یه ربع ساعتی به شروع امتحان مونده بود،طبق معمول آقای کوشکی مسئول آموزش دانشگاه مشغول تشریح آئین نامه های انضباطی امتحانات بود. مشغول استفاده از بیانات گهربارشون بودم که یه نفر صدام کرد.
سرم رو که چرخوندم دیدم « م-ظ » از دخترهای هم کلاسی است، بعد از سلام و احوالپرسی بهم گفت: کارت نباشه من تا آخر جلسه می‌نشینم هر سئوالی داشتی بپرس تا بهت بگم، صندلیش دقیقاً صندلی بغل دستیم و فاصله ها هم به نسبت کم و حدود یک متر بود.

خلاصه اینکه امتحان شروع شد 40 تا سئوال تستی و 60 دقیقه مهلت پاسخگویی، سئوال ها نسبتاً آسون بود بنابراین در طول امتحان دیالوگی بین ما رد و بدل نشد.امتحان که تموم شد بیرون سالن منتظر بود، جلوم رو گرفت و گفت: ای بابا، پس چرا هیچی نپرسیدی تا بهت بگم؟ گفتم: ممنون آسون بود همه رو خودم نوشتم.

دو هفته ای گذشت نتایج امتحان رو توی برد دانشگاه زده بودند نمره ام بدک نبود 18.5 گرفته بودم، یه نگاهی به نمرات بقیه بچه ها انداختم تا نمره عبدالله رو که نیومده بود تلفنی بهش بگم که چشمم خورد به نمره خانم «م-ظ» که گرفته بود 8 .

خوب به نظر شما نتیجه ای که من باید از این خاطره و تجربه جالب برای آینده می گرفتم کدام یک از موارد زیر است:

  1.     هیچ دختری قابل اعتماد نیست.
  2.     اعتماد به نفس کاذب در دختران موج می زند.
  3.     امدادهای غیبی امری نسبی است.
  4.     فهم مطالب درسی علاوه بر پشتکار نیاز به ضریب هوشی هم دارد.


پی نوشت :

  1. 24 خرداد پای صندوق های رای می بینمتون
  2. دیگه حرفی برای گفتن ندارم ان شا الله بر می گردم



اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه

یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه

اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد

به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد


بگذریم که فایده ای هم ندارد

باز بهانه ای پیش اومد تا یک بار دیگه سین مثل . رو به روز کنم ، سنگ صبوری که نه سال گذشته را بدون هیچ چشم داشتی پذیرای بسیاری از ناگفته های من بوده‌است. امروز آخرین روز فروردین ماه است نمی دانم این آغاز 28 سالگی را باید جشن گرفته یا به عزای عمر رفته به سوگ بشینم. عمری که پر بود از تلخی و شیرینی توامان که البته کفه تلخی آن علی الخصوص در این یک دهه اخیر بیشتر سنگینی می‌کرد. همیشه سعی ام بر این بوده تا کسی از من رنجد و شعونات اخلاقی و اجتماعی را رعایت کرده و بد زبانی نکنم و تا جایی که در توانم هست بدون توقع به دوستان کمک کنم اما دریغ که صفت دوست سالهاست که از دایره المعارف فارسی حذف گردیده و آنان به گرگ صفتانی در لباس میش تبدیل شده‌اند که فقط آن زمانی که کارشان گیر می‌کند و نیاز به کمک تو دارند سر و کله شان پیدا می‌شود .


این روزها حالم خوش نیست، از همه کس و همه چیز دلگیرم ، امیدی هم به آینده نداشته و راضیم به مرگ


از همه کسانی که به نحوی با من آشنایی داشته و در این  سالهای عمر بی‌مایه فطیر، خواسته یا ناخواسته‌، دانسته یا ندانسته حق الناسی بر گردن من دارند و از جانب من ظلمی بر آنان روا شده عاجزانه طلب حلالیت دارم.

هم اکنون نیازمند بخشش شمائیم.


پی نوشت :

  1. اول سلام ، امید اینکه حال همگی شما عزیزان خوب باشه و سال جدید رو با خوبی و خوشی آغاز و تا آخر نیز به همین منوال به پایان ببرید.
  2. از من هم فعلاً خبری نیست جز اینکه پیر شدم ، پیر تو ای جوونی!
  3. تیم پرسپولیس هم بالاخره به فینال جام حذفی رسید و اگر خدای سبحان هم مساعدی کنه اواخر اردیبهشت جشن قهرمانی را برگزار خواهیم کرد.
  4. زله بوشهر و مرگ ناگهانی غزل بدیعی هم کام بهاریمان را تلخ کرد هر چند بازی مرحومه بدیعی را نمی پسندیدم ولی شخصیتش را دوست داشتم.
  5. در این هفته فصل اول سریال سند باد و فیلم تحسین شده خوابم میاد رضا عطاران را دیدم . به هر حال راضیم و لحظات خوشی سپری شد.
  6. جا داره از تیم ایرج طهماسب و حمید جبلی عزیز هم به خاطر لحظات نوستالژیکی که در نوروز امسال برایمان رقم زدند تشکر ویژه کنم . ضمن قدردانی از آقایان کلاه قرمزی،ببعی و جیگر شخصیت های پسر عمه زای شیطون و فامیل دور با آن آرزوهای بچگی و علاقه‌اش به در را بسیار دوست داشتم.

    " فامیل دور : راه رفتنی رو باید رفت ، در بستنی رو هم باید بست  -پسر عمه زا : در بستنی رو باید لیسید "

  7. آلبوم "همین" رضا صادقی عزیز هم منتشر شد که شامل 10 قطعه بوده و  روی هم رفته فضای صمیمی و دلنشینی بر کل کار حکم فرماست ، قطعه جالب این آلبوم  آهنگ کفش آهنی است که به نوعی ادامه آهنگ محبوب وایسا دنیا از این هنرمند عزیز است.
  8. از کلیه عزیزانی هم که به هر حال یاد من بودند و زبانی یا از طریق ایمیل ،fb وTwitter تولدم رو تبریک گفتند سپاسگزارم.
  9. شاد باشید و همیشه سر زنده


از وقتی یادم میاد مایه افتخار همه بودم . کوچیک و بزرگ فامیل رو من حساب خاصی باز می کردند.

  با اینکه همه ی عمر بیست و چند ساله ام تمام و کمال صرف مطالعه گسترده در زمینه علوم مختلف بشری شده و از نظر معلومات و سطح آگاهی های فردی و اجتماعی در سطح بسیار بالایی قرار دارم ولی بحول قوه الهی و دعای خیر عزیزانم ، ذره ای تکبر و غرور در اخلاق و منش والای انسانی من نمود نداشته و همواره تواضع و افتادگی مهمترین خصله بنده یعنی شمس الله خدابنده لو بوده که قطع قریب به یقین و در آینده ای بسیار نزدیک ،  نوع بشر به وجود او مباهات خواهد کرد.

-    شمس الله ی جونِ مرگ شده ، بازم که چپیدی پشت این میز بی صاحاب شده، الهی که تیر ناحق بخوری بچه ، مگه تو کار و زندگی نداری؟

-    باز چته ننه؟ این اول ِ صبحی هم ول کن ما نیستی ؟

-    هیچی چمه ، بچه های مردم همه شون رفتن دانشگاه ، درس خوندن ، برای خودشون آقا شدن ، توی ذلیل مرده چی ؟ درس هاتو که نصفه و نیمه ول کردی ، خدمت هم که نرفتی ، والا به قرآن هم سن و سالای تو الآن شیش هفت تا بچه دارن!

-    آره زن راست میگی ، همین صمد مش یدالله رو می بینی ، صبح که میشه ده بیست تا گوسفند راه می اندازه سمت کوه چرا ، غروب هم مثل یه خان بر می گرده پیش زن و بچه اش ، ماشاالله برو ببین چه خونه زندگی ای داره ، یه ماشین آخرین سیستمم زیر پاشه.

-    پدر من ! یا تو نمی دونی "سیستم" چیه ؟ یا کلاً با مفهوم لغوی "آخرین" آشنایی چندانی نداری ؟ آخه پیکان 54 کجاش آخرین سیستمه!

-    منو مسخره می کنی پدرسگ ، می بینی زن ! هر وقت خواستیم دو کلمه منطقی با این تن ِ لش حرف بزنیم ، شروع کرد به بلغور حرفای صد من یه غازش ! والا به خدا خسته شدم ، تا کی باید ببینم یکی بیاد سر راهمو ببنده و اخلاق و رفتار این دیلاقو مثل چماق بکوبه تو سر من.

اوضاع روز به روز وخیم تر و عرصه برای جولان فکر و شعور من در سطح جامعه کوچیک اطرافم که مهم ترین دغدغه روزمره شان سیر کردن شکمبه های حجیمشان بود تنگ تر می شد . دیگه باید فکری می کردم هر چی باشه من در قبال جامعه بشری امروز و آیندگانی که تشنه علم بی بدیل و نبوغ فکری من در زمینه علوم انسانی هستند مسئولیت دارم. چرا که نیچه می فرماید : دانستن و از مسئولیت فروگذار نکردن و آن را به دیگران محول ننمودن از نشانه های والا بودن است.

تصمیم من برای رفتن از این خراب شده و شروع یک زندگی جدید شهری جدی تر از قبل شده بود ، دیگه باید تردید رو کنار گذاشته و دست به کار می شدم ، اولین گام هم مهیا کردن توشه ی برای این سفر سرنوشت ساز بود.

از انباری زیر ایوون یه ساک کوچیک و جمع و جور پیدا کرده و وسایل شخصی و چندتا از کتاب هایی که فکر می کردم شاید اونجا به کارم میاد رو به زور چپوندم داخل و با کلی مشقت طاقت فرسا ، زیپ مربوطه رو بستم.

-    شمس الله هووی ، شمس الله

-    چیه عفت ، چرا داد می زنی؟

-    هیچی داداش ، می خواستم بگم شام آماده ست ، نمیای بالا؟

-    تو برو منم میام

پله ها رو یکی یکی بالا رفته و وارد اتاق شدم ، بابام تا منو دید یه نگاهی بهم انداخت و یه چیزایی زیر لب غرولند کرد. بی تفاوت یه گوشه نشستم و مشغول خوردن شدم.             
                                                                                                                            
                                                                                            ادامه دارد .



پی نوشت :


  1. سلام به همه دوستان و همراهان همیشگی ، داستانی که در بالا آورده شده مربوط است به یک مجموعه داستان که چند ماهی است نگارش آن را شروع کرده و تقریباً در مراحل پایانی کار به سر می برد . تصمیم گرفتم قبل از انتشار این کار جدید به صورت  الکترونیکی ، هر از چند گاهی  قسمتی از داستان را در وبلاگ قرار داده تا اگر عیب و ایرادی هم در کار می باشد همزمان با روند نگارش مرتفع و در خاتمه اگر مشکلی پیش نیاد به امید خدا این کتاب نیز همانند جادوی آویژگی به صورت الکترونیکی منتشر گردد.
  2. خوشبختانه تیم پرسپولیس هم با آمدن یحیی گل محمدی و رفتن فسیل پرتغالی این روزها شرایط خوبی دارد و اخیراً به رتبه ششم جدول رسیده است.
  3.  بعد از مدت ها دستی به سر و روی قالب وبلاگ کشیدم ، سعی کردم تا محیطی ساده و در عین حال جامع و کامل را برای شما مخاطبین فراهم سازم.
  4.  پیشنهادی هم براتون دارم اون هم اینکه حتماً فیلم چک ساخته کاظم راست گفتار رو که به تازگی وارد شبکه خانگی شده تماشا کنید ، فیلم شیرینی است و دیالوگ های جالبی دارد که بین کاراکترها رد و بدل می شود.
  5.  به زودی بر می گردم خیلی حرف های نگفته دارم که اگر عمری باقی بود عرض خواهم کرد.
  6.  شاد باشید و همیشه سر زنده
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Isaac روشنا پلی آلومینیوم کلراید قاصدک روزگار... کانی‌چاوْ مدرسه, خانه دوم هر دانش آموز گــروه طــراحی طــاووس