این روزها ماه خرداد است، ماهی که برای ما خاطرات تلخ و شیرین دوران تحصیل و فصل امتحاناتش را تداعی می کند،همین هم بهانه ای است تا خاطره ای از دوران دانشجویی و امتحانات پایان ترم خودم رو براتون تعریف کنم :

امتحان زبان انگلیسی داشتم تا دیر وقت با بچه ها درس خوندیم و صبح زود راه افتادیم سمت دانشگاه، دم در سالن خیلی شلوغ بود،با کلی مکافات شماره صندلیم رو از روی کاغذهایی که به دیوار چسبونده بودند پیدا کردم و رفتم داخل ،هنوز یه ربع ساعتی به شروع امتحان مونده بود،طبق معمول آقای کوشکی مسئول آموزش دانشگاه مشغول تشریح آئین نامه های انضباطی امتحانات بود. مشغول استفاده از بیانات گهربارشون بودم که یه نفر صدام کرد.
سرم رو که چرخوندم دیدم « م-ظ » از دخترهای هم کلاسی است، بعد از سلام و احوالپرسی بهم گفت: کارت نباشه من تا آخر جلسه می‌نشینم هر سئوالی داشتی بپرس تا بهت بگم، صندلیش دقیقاً صندلی بغل دستیم و فاصله ها هم به نسبت کم و حدود یک متر بود.

خلاصه اینکه امتحان شروع شد 40 تا سئوال تستی و 60 دقیقه مهلت پاسخگویی، سئوال ها نسبتاً آسون بود بنابراین در طول امتحان دیالوگی بین ما رد و بدل نشد.امتحان که تموم شد بیرون سالن منتظر بود، جلوم رو گرفت و گفت: ای بابا، پس چرا هیچی نپرسیدی تا بهت بگم؟ گفتم: ممنون آسون بود همه رو خودم نوشتم.

دو هفته ای گذشت نتایج امتحان رو توی برد دانشگاه زده بودند نمره ام بدک نبود 18.5 گرفته بودم، یه نگاهی به نمرات بقیه بچه ها انداختم تا نمره عبدالله رو که نیومده بود تلفنی بهش بگم که چشمم خورد به نمره خانم «م-ظ» که گرفته بود 8 .

خوب به نظر شما نتیجه ای که من باید از این خاطره و تجربه جالب برای آینده می گرفتم کدام یک از موارد زیر است:

  1.     هیچ دختری قابل اعتماد نیست.
  2.     اعتماد به نفس کاذب در دختران موج می زند.
  3.     امدادهای غیبی امری نسبی است.
  4.     فهم مطالب درسی علاوه بر پشتکار نیاز به ضریب هوشی هم دارد.


پی نوشت :

  1. 24 خرداد پای صندوق های رای می بینمتون
  2. دیگه حرفی برای گفتن ندارم ان شا الله بر می گردم



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه دلتنگی ها سنگ قیمتی تزیین و طراحی دکوراسیون داخلی Maria فروشگاه اینترنتی مدیارسان تیکو وبلاگ خمیر ایتالیایی ارز دیجیتال تیم پرواز میم برند